::::antidevill::::
22 19 16 - براى آنكه بتوانيم به طور موثرى فعاليتهاى اشتراكى غيريهوديان را بدون آنكه به فعاليتهاى گروهى خودمان لطمه اى وارد شود، تخريب سازيم، بايد همكارى گروهى را در همان مراحل نخستين عقيم كنيم. 13 - نياز به قوت و غذاى روزانه، غيريهوديان را مجبور مىكند كه آرام و ساكت بنشينند و در صف خدمتگزاران متواضع ما درآيند. از ميان همين افراد، عواملى را انتخاب مىكنيم و به مطبوعات مىفرستيم. 10 - آنچه كه من امروز مىخواهم بگويم، در واقع تكرار همان مطالبى است كه قبلا" هم گفته ام و خواهشم از شما اين است كه به خاطر داشته باشيد دولتها و مردم به بازتاب و انعكاس سياستشان در خارج از مرزهايشان، اهميت خاصى مىدهند. حال نمىدانيم نمايندگان دولتهاى غيريهودى، در كنفرانسهاى بين المللى پيرامون مسايلى چون آزادى يا تساوى حقوق به منظور برانگيختن احساس احترام ديگران صحبت مىكنند، تا چه حد مفهوم اين واژه ها را درك مىنمايند. در هر صورت سياست ما ايجاب مىكند هنگامى كه درباره مسايلى چون تفويض اختيار، آزادى بيان، آزادى مطبوعات، آزادى مذهب، تساوى در برابر قانون، احترام به مالكيت فردى، آزادى انتخاب مسكن، عدالت و تعيين مالياتها صحبت مىكنيم، بايد به معنى دقيق اين واژهها توجه داشته باشيم. به بيان ديگر، ما بايد اين مسايل را به طور خيلى صريح و بىپرده با مردم در ميان نگذاريم و هر گاه ضرورتى حاصل شد كه مطرح بشوند، به طور قاطع و صريح از آنها اسم نبريم. بالعكس به طور خيلى سربسته و بدون ذكر جزئيات درباره آنها صحبت كنيم. دليل سكوت ما در اين باره آن است كه وقتى مقولات بالا اسم گذارى نشده باشند، يعنى مردم تصور دقيقى از آنها نداشته باشند، قطعاً دستمان باز خواهد بود كه چه چيز اضافه و چه چيز كم كنيم و در نتيجه مردم متوجه چنين تغييراتى نمىشوند. - مىخواهم اعلام كنم كه تا رسيدن به هدفهايمان فاصله چندانى نداريم اگر چند قدمى را كه در پيش داريم طى كنيم، سَر و دُم مارى كه سمبل قوم ماست به هم وصل خواهد شد و حلقهاى كامل بوجود مىآيد. معناى كامل شدن حلقه آنست كه تمام كشورهاى اروپائى درون اين حلقه محصور خواهند شد و تحت نفوذمان قرار خواهند گرفت. درباره پروتكلهاى دانشوران ارشد يهود كه متن آن در همين شماره از نظرتان مىگذرد، توضيحات زير ضرورى است:
- در خلال گزارشهايى كه به شما داده ام، كوشش كرده ام كه با دقت، اسرار وقايع گذشته، آينده، وقايع كنونى كه مىروند تا به جريانهاى بزرگ تاريخ ملحق شوند، و همچنين اسرار روابطمان را با غيريهوديان و نيز عملكرد مسائل مالى را برايتان ترسيم كنم. ضمناً مبحث كوتاهى را كه باقى مانده است، اضافه مىنمايم.
- ما بزرگترين قدرت عصر يعنى طلا را در اختيار داريم و در طول دو روز مىتوانيم هر اندازه كه بخواهيم، از انبارهايمان طلا خارج كنيم.
- مطمئناً احتياجى نيست كه بيش از اين استدلال كنيم كه خداوند مقدر كرده است تا بر جهانيان فرمانروا باشيم. مطمئناً احتياجى نيست كه ثابت كنيم تمام بدىهائى را كه مرتكب شدهايم، همگى وسيله هائى بوده اند كه از آنها براى رسيدن به هدفهايمان كه همانا رفاه واقعى و بر قرارى نظم است، كمك گرفته ايم. ثابت خواهيم كرد كه مددكارانى هستيم كه آرامش را به زمينى كه متلاشى شده است، بر مىگردانيم و آن را به محل صلح و آرامش مبدل مىكنيم. همچنين آزادى و خوشبختى انسانها را به آنان باز مىگردانيم به شرط آنكه قوانينى را كه وضع كردهايم، دقيقاً رعايت كنند. يادآور مىشويم كه آزادى به معناى عياشى و زياده روى و لجام گسيختگى نيست و نيز نشان مىدهيم كه آزادى فرد به هيچ وجه در ايراد سخنرانى به منظور تحريك توده هاى لجام گسيخته نيست. بلكه آزادى يعنى پرهيز از خشونت و اطاعت دقيق از قوانين زندگى.
- قدرت شكوهمند ما قادر است كه حكومت را بدست گيرد و بشر را هدايت كند. كار ما سخن سرائى و سرهم كردن كلمات نامفهوم نيست. قدرت ما بگونه اى است كه هر كس را وامىدارد تا با احترامى توأم با ترس در برابر عظمتش زانو بزند.
ادامه مطلب
- اگر از ابراز هر گونه نظريهاى مستقل، در زمينه مسائل سياسى، جلوگيرى نكنيم، بدون شك مردم را تشويق خواهيم كرد كه گزارش، پيشنهاد، طرح وپروژه هائى براى بهبود شرايط زندگى خود به دولت ارائه بدهند. البته اين كار به نوبه خود موجب خواهد شد كه ما به معايب و محاسن پيشنهادات افراد تحت سلطه خود پىببريم و به يكى از دو طريق زير به آنان پاسخ بگوئيم. يا اينكه پيشنهادات آنها را به اجراء در آوريم و يا اينكه ضمن نشان دادن كوته بينىها و قضاوتهاى نادرستشان، نظرات آنها را رد كنيم.
- شورش عليه دولت، به پارس كردن سگ در برابر فيل مىماند. زيرا دولتى كه از نظر مردم نه از نظر پليس، خوب سازمان يافته باشد، به اينگونه شورشها اهميتى نمىدهد. لذا براى نشان دادن اهميت اينگونه شورشها مثالى بهتر از زوزه سگ در برابر فيل، نمىتوان يافت. زيرا وقتى كه سگ به وضوح فيل را ديد، زوزه اش را قطع مىكند و دمش را تكان مىدهد.
- ما منتهاى كوششمان را بكار مىبريم و اميدواريم كه غيريهوديان به مخالفت عليه ما برنخيزند و شورش راه نيندازند. به همين دليل ما در مطبوعات اعلام خواهيم كرد كسانى كه بخاطر خير و رفاه عمومى با شورشيان درگير شوند و بميرند، شهيد تلقى مىشوند و با اين كار ما هزاران نفر از غيريهوديان را به گله خدمتكاران خود افزوده ايم.
ادامه مطلب
معناى اين سخن آن است كه به نوسازى برنامه هاى آموزشى دانشگاهها مىپردازيم و تمام استادان و مقامات دانشگاهى را مطابق برنامه هاى سرى و محرمانه براى مشاغل جديدشان آماده مىكنيم. انتصاب آنان را خيلى محتاطانه انجام مىدهيم و وضعى پيش مىآوريم كه كاملا به دولت وابسته بشوند.
- دروسى چون قوانين حقوقى مربوط به دولت و مسايل سياسى را از برنامه هاى آموزشى دانشگاهها حذف مىكنم و اين موضوعات را فقط به تعدادى افراد انتخاب شده كه داراى استعدادهاى درخشان باشند، مىآموزيم. دانشگاهها ديگر نبايد طرحهاى معجون و مجعولى در زمينه قانون اساسى بيرون بدهند و استادان هم نبايد خودشان را به مسايل سياسىاى كه پدرانشان هم از فهم اينگونه مسايل عاجزند، سرگرم كنند.
- وقتى گروه زيادى آن هم به طور نامطلوب، با مسايل سياسى آشنا شوند، همانگونه كه آموزش و پرورش در جوامع غيريهودى جنبه همگانى به خود گرفت، نوعى خيالبافى و بدآموزى بوجود مىآيد.
ما بايد مطالب و موادى را وارد نظامهاى آموزشى غيريهوديان كنيم كه نظم و انسجام را از سيستمهاى آموزشى آنان بگيرد و اوضاع درهم و برهمى به وجود آورد. اما هنگامى كه خودمان به قدرت رسيديم، تمام مواد و مطالبى را كه بىنظمى به بار مىآورند، و دانشآموزان را به نافرمانى وامىدارند، از دروس دانشگاهها حذف مىكنيم.
- به جاى « كلاسىسيسم» و تاريخ عهد باستان كه چيزهاى بد آن، بيش از چيزهاى خوب است، مسايل مربوط به آينده را مورد مطالعه قرار مىدهيم. به علاوه تمام حقايق مربوط به قرون گذشته را كه مطلوب ما نباشند، از لوح ذهن آدميان پاك مىكنيم و فقط اشتباهات حكومتهاى غيريهودى را به حال خود مىگذاريم و مطالبى چون نحوه زندگى عملى، رعايت نظم، نحوه برقرارى روابط با ديگران، پرهيز از خودخواهى كه موجب گسترش بديها است و مسايل تربيتى ديگرى از اين قبيل، در برنامه اى جداگانه و متناسب با مراحل مختلف زندگى تهيه و تدارك مىبينيم. بىشك اين برنامه از اهميت ويژهاى برخوردار خواهد بود.
- تربيت افراد بايد متناسب با مقدرات و نيازهاى زندگى آنان صورت گيرد. البته افراد باهوشى پيدا مىشوند كه مىتوانند زودتر از حد معمول وارد مراحل بالاتر بشوند. اما اين كاملا" اشتباه خواهد بود كه ما به خاطر عده معدودى مرزها را بشكنيم و به افراد بىاستعداد اجازه دهيم كه جاى افراد مستعد را بگيرند و بدون ضابطه وارد مراحلى شوند كه صرفاً متعلق به افراد باهوش است.
- فرمانروايى كه مىخواهد در قلب و ذهن مردم جايى براى خود باز كند، بايد از اقدامات و ابتكاراتى كه به سود مردم انجام مىدهد، سخن بگويد و در مدرسه و بازار به مردم آموزش بدهد.
- به هر نوع آزادىاى در زمينه آموزش خاتمه مىدهيم. اما دانش آموزان در هر سنى كه باشند مىتوانند با والدين خود در موسسات آموزشى يا مثل گذشته در يك باشگاه و در روزهاى تعطيل گردهم آيند و به بحثهاى آزاد معلمان كه در زمينه روابط انسانها، قوانين جزائى، و خلاصه تئورىهاى جديد كه قبلا" مورد بررسى قرار نگرفته اند، گوش فرا دهند. اين تئوريها نخست عقايد جزمى و بسيار قديمى و سرانجام دين ما را مورد بررسى قرار مىدهند.
- از آنجا كه قرنها تجربه، به ما آموخته است كه عقايد در زندگى و هدايت انسانها نقش بسيار مهمى داشته و اين عقايد از طريق تربيت به مردم القاء شدهاند، لذا ما بايد افكار نو و مستقل را چون گذشته به انحصار خويش درآوريم. روش مهار كردن فكر هم اكنون در دست بررسى و مطالعه است. اين كار را به وسيله سيستمى كه به سيستم دروس عينى معروف است و هدف آن مبدل كردن غيريهوديان به آدمهايى بىفكر، بىخرد، مطيع كه منتظرند ديگران برايشان فكر كنند و عقايدشان را شكل بدهند؛ انجام مىدهيم، يكى از بهترين عوامل ما به نام « بورژوئيز» تقريباً تدريس به وسيله دروس عينى را رواج داده است.
ادامه مطلب
اين عوامل مسايلى را كه به مصلحتمان نيست تا به صورت اسناد رسمى منتشر بشوند، مورد بحث و تبادل نظر قرار مىدهند. در عين حال ما در جريان اينگونه مباحثات قرار مىگيريم و مطالب بحث شده را آن طور كه خود مىخواهيم، به وسيله مطبوعات به مردم عرضه مىكنيم. بديهى است كه وقتى موضوعى در بين مردم جا افتاد، كسى جرأت نمىكند كه خواستار نفى و ابطال آن بشود. به علاوه درموقع لزوم فكر مردم را از موضوعاتى كه به وسيله مطبوعات مطرح شدهاند، منحرف كرده و متوجه مسايل ديگرى مىكنيم.
اصولا" غيريهوديها افراد كوته فكرى هستند كه از فهم پيش پاافتاده ترين مسايل سياسى عاجزند. وانگهى مسايل سياسى، مسايلى هستندكه درك و فهم آنها جز براى آنهايى كه خود طراح و خالق اينگونه مسايلند، براى ديگران دشوار مىباشد.
- با توجه به آنچه كه در بالاگفته شد، غرض ما از جلب افكار توده مردم، فقط تسهيل كار خود ما است و اگر به دنبال گرفتن تأييد مردم براى اين يا آن مسأله هستيم، صرفاً حرف مىزنيم و عمل نمىكنيم. در نوشته هايمان به مردم اعلام مىكنيم كه ما در پى خوشبختى و سعادت عموم هستيم.
- براى منحرف كردن فكر و ذهن آنهايى كه ممكن است در بحثهاى سياسى، برايمان مشكلاتى ايجاد كنند، مسايل جديدى چون مسايل صنعت به پيش مىكشيم و عنوان مسايل سياسى جديد روى آنها مىگذاريم و به مردم اجازه مىدهيم كه اينگونه مسايل را مورد بحث و بررسى قرار دهند. البته توده هاى مردم تمايل دارندكه در زمينه مسايل سياسى غيرفعال باشند. لذا براى آنكه امر به آنها مشتبه شود، و ندانند كه درباره چه موضوعى بحث مىكنند، فكر آنها را به مسايلى چون تفريح، سرگرمى و رفتن به كلوپها و... جلب مىكنيم. و در همين اثناء، مطبوعات را وامىداريم كه به مسايلى چون رقابتها و مسابقات هنرى و ورزشى بپردازند. بدون شك پرداختن به اينگونه مسايل آنها را از مسايل بنيادى دور و منحرف مىكند. اندك اندك به ابراز نكردن عقيده خود عادت مىكنند و سرانجام، به تكرار همان چيزهايى مىپردازند كه ما مىخواهيم و بدينسان به فكر آنان جهت مىدهيم و مىتوانيم به همكاريشان اعتماد كنيم.
پيشرفت
- نقشى را كه آزادى خواهان، خيال پردازان و افراد رويايى و بايد ايفا كنند، سرانجام تا آن زمانى كه حكومت ما مورد قبول همگان واقع گردد، به اجرا درخواهد آمد. بدين معنى تا زمان شروع حكومتمان اينان به خوبى در خدمتمان خواهند بود و ما مىكوشيم كه ذهن اينگونه افراد را به مسايل بيهوده و تئورىهاى خيالى و به ظاهر مترقيانه مشغول كنيم. ما بايد آنقدر غيريهوديان را به مسايلى چون پيشرفت، سرگرم كنيم تا سرانجام از فهم هر مسأله اى اظهار عجز كنند. كلمه « پيشرفت»، مانند يك عقيده سفسطه آميز حقيقت را لوث مىكند و اين موضوع را كسى جز ما قوم برگزيده خدا، نمىتواند درك كند.
- هنگامى كه بر اريكه شاهنشاهى جلوس كرديم، سخنسرايان و سخنگويانمان مسايل و مشكلات بزرگى كه انسان را از انسانيتش دور كرده اند، موردبحث و بررسى قرار مىدهند تا اينگونه مشكلات تحت رهبرى ما حل و فصل شوند.
- اين ما بوديم كه مردم را گام به گام، طبق برنامه هاى سياسيمان در طول قرنها هدايت كرديم. آيا كسى مىتواند در اين مورد ترديدى به خود راه بدهد؟
ادامه مطلب
- توده هاى ناآگاه مردم براى نبوغ رهبران سياسى خود احترام فوق العادهاى قائلند و حتى از روشهاى خشونت بار آنها تمجيد مىكنند. اگر چه اين روش خشونت بار رهبران، رذالت و پستى است، اما در عين حال، خود نوعى زيركى به شمار مىرود و بايد دانست كه چگونه اين نيرنگ را مدبرانه بكار گرفت.
هدف ما دستيابى به يك قدرت جهانى است
- توجه جهانيان را به اين نكته جلب مىكنم كه وظيفه قوم ما پياده كردن برنامه هايى است كه قبلا" آنها را طراحى كرده ايم. لذا براى ما ضرورى است كه پيش از هر چيز به پرورش خويش بپردازيم و طورى بارآييم كه روحيه بىپروايى، گستاخى و زورگويى با شخصيتمان عجين شود تا بتوانيم موانع را از سرراهمان برداريم.
- هنگامى كه كودتاى ما با موفقيت صورت گرفت به قشرهاى مختلف مردم چنين مىگوييم:
در گذشته به شما بسيار بدگذشت و هر آنچه داشتيد رو به تباهى مىرفت. اختلاف لهجه و زبان، مرزها و مليت گراييها را كه همه از علل بيچارگى شما بودند، نابود خواهيم ساخت و به شما آزادى اعطا خواهيم كرد. در عوض شما بايد تسليم ما بشويد. آنچه را كه به شما عرضه و ارائه مىكنيم اگر تأييد كرديد، اين خود عادلانه خواهد بود. توده مردم به زودى به تمجيد و تحسين ما خواهند پرداخت و ما را بر سر دست بلند خواهند كرد و آن روز، روزى است كه اميد و آرزوهاى ما برآورده شده است. رأى، اصولا" وسيله اى است كه ما از آن استفاده مىكنيم تا بر سر قدرت بمانيم. به افراد ياد مىدهيم كه حتى دركوچكترين مجامع وگردهمآيىها، براساس رأىگيرى به توافق برسند. اعمال چنين رويهاى موجب خواهد شد كه اكثريت مردم به جاى سرزنش، ما را مورد تأييد قرار دهند.
- همه مردم را بدون در نظر گرفتن اختلافات طبقاتى يا ساير تفاوتهايشان وادار به رأى دادن مىكنيم زيرا رأى افراد تحصيل كرده براى دستيابى به يك اكثريت قاطع كافى نيست و نيز به مردم القاء مىكنيم كه خود افراد داراى اعتبار و اهميت هستند. اهميت خانواده و نقش تربيتى آن را در ميان غيريهوديان از بين مىبريم و اجازه اظهار وجود به كسى نمىدهيم زيرا توده مردم بايد صرفاً به وسيله ما اداره شود. به آنها اجازه نمىدهيم كه رودرروى ما بايستد. حتى فرصت نمىدهيم كه تقاضاى دادرسى بكنند. آنها بايد به شنيدن حرفها ما واطاعت از ما عادت كنند.
توده مردم ناآگاه بنا به راهنمايى ما سران خود را انتخاب مىكنند و در جهت دلخواهمان حركت مىنمايد و تسليم رژيم ما خواهند شد زيرا مستمرى و درآمد و نيز منافعش، همه در دست رهبران رژيم ما است.
- چهارچوب سيستم حكومتى كه ما در آينده آن را عرضه خواهيم كرد، بايد به وسيله يك نفر طرح ريزى شده باشد. زيرا اگر افراد متعددى دست اندركار ساختن و پرداختن بخشهاى مختلف اين سيستم باشند، چهارچوب چنين سيستمى چندان محكم و استوار نخواهد بود. اگر ما شناختى درباره نحوه عملكرد سيستم داشته باشيم، اشكالى پيش نخواهد آمد ولى هيچگاه نبايد به بحث و تبادل نظر درباره طرح كلى سيستم بپردازيم زيرا بسيارى از اسرار آن كشف خواهد شد. به علاوه بحث و تبادل نظر موجب مىشود كه افراد به برداشتهاى متفاوتى برسند و اين خود موجب تغيير و دستكارى سيستم مىشود. در حالى كه ما نمىخواهيم سيستم حكومت تغيير كند و كارى را كه نوابغ قوممان انجام دادهاند، به دست توده ناآگاه يا عدهاى افراد منتخب متلاشى شود.
- سيستمى كه دربالا از آن ياد شد، سايرموسسات موجود رابه زودى واژگون نخواهد كرد بلكه تنها روى اقتصاد آنها اثر مىگذارد كه نتيجتاً منجر به تغييرات كلى و همه جانبه موسسات خواهد شد و سرانجام همه موسسات در درون سيستم تحليل مىروند.
سمّ آزادى
- در تمام كشورهاى جهان واژه هايى مانند وزارت، نمايندگى، سنا، شوراى دولتى، شوراى قانونگزارى و هيأت اجرايى، عليرغم تنوع و تعددشان همگى مفهوم دولت را مىرسانند و ضرورتى ندارد كه من درباره رابطه اين موسسات با يكديگر صحبت كنم. زيرا همه شما به اين امر واقفيد. تنها توجه شما را به اهميت كاركرد اين موسسات جلب مىكنم. اين موسسات وظايف دولت را (قانونگزارى، قضايى، اجرايى) بين خود تقسيم كردهاند و مانند اعضاى مختلف بدن انسان با هم عمل مىكنند. حال اگر قسمتى از ماشين دولت صدمه ببيند، تمام دستگاه دولت مثل بدن انسان بيمار مىشود و سرانجام مىميرد.
- با توجه به مقدمات بالا مىخواهم نتيجه بگيرم كه اگر سم آزادى را به درون يكى از بافتهاى دولت تزريق كنيم، سم به ديگر بافتها نفوذ كرده و سرانجام موجب نابودى دولت مىشود. گفتار زير اين مطالب را به خوبى روشن مىكند.
- از زمانى كه سياست آزادى طلبى به امر مملكتدارى راه يافت، سيستم حكومت مطلقه جاى خود را به حكومت مشروطه داد و بدينسان مردم غيريهودى با دست خود حكومتهاى مطلقه را كه از ثباتى نسبى برخوردار بودند، متزلزل ساختند. زيرا حكومت مشروطه جز بىنظمى، سوءتفاهم، كشمكش، عدم توافق و برخورد ميان احزاب چيزى ديگر ببار نمىآورد. به عبارت ديگر، مشروطه مكتبى است كه جز نابودى دولت هدفى ديگرندارد. بايد افزود كه تريبون سخنرانان از جمله عواملى بوده است كه در واژگون و متزلزل كردن حكومتهاى مشروطه نقش بسيار مهمى بازى كرده است. پس از آنكه حكومتهاى مشروطه يكى پس از ديگرى بر اثر حمله و انتقادهاى شديد واژگون شدند، مردم به فكر حكومت جمهورى افتادند. آنگاه به وساطت قوم ما رؤساى جمهورى ازميان توده مردم انتخاب شدند. يعنى غيريهوديان بىآنكه خود بدانند، دست نشاندگان ما را به رهبرى خود پذيرفتند. همه تحولات بالا كه درا مر مملكتدارى صورت گرفته است، به مثابه نقبى است كه به دست ما زيرپاى مردم غيريهودى حفر شده است.
- در گفتار بالا نشان داديم كه به وساطت ما حكومت از مطلقه به مشروطه و از مشروطه به جمهورى تحول پيدا كرد. اينك مىخواهيم اندكى درباره ويژگيهاى حكومت جمهورى بحث كنيم:
- رييس جمهور حكومتهاى غيريهودى [] تحت نفوذمان را ما از ميان موثقترين عوامل و دست نشاندگانمان نامزد مىكنيم و سپس او را براساس رأىگيرى انتخاب مىنماييم.
- از آنجا كه قوانين را ما از قبل تدوين كردهايم، حق تغيير و تعويض قانون را از رييس جمهور سلب مىكنيم. در عوض او را به رياست كل قوا منصوب مىنماييم تا بتواند درموقع لزوم، ازقانون اساسى دفاع كند. رييس جمهور، عملا" فرد فاقد اختيارى است كه هدف و مسئوليتش تنها حفظ قوانين است كه ما از پيش تدوين كرده ايم.
- بسيارروشن است كه كليد معما، در دست ما مىباشد و كسى جز ما نمىتواند در قوانين دخل و تصرفى به عمل آورد.
- در قانون اساسى دولتهاى غيريهودى، حق استيضاح كردن دولت را از رييس مجلس سلب مىكنيم و تعداد نمايندگان را به حداقل ممكن مىرسانيم تا بدينوسيله بتوانيم شور و شوق سياسى را در دل مردمى كه مشتاق مسايل سياسى هستند، بكشيم. اگر چنين رويهاى دشواريهايى به بار آورد، آنگاه وضعى پيش مىآوريم كه گروه بسيارى از مردم به فعاليتهاى سياسى تمايل پيدا كنند.
حق انتصاب معاون رييس جمهور، رييس و معاون مجلس سنا را به رييس جمهور تفويض مىكنيم و تعداد جلسات مجلس را كاهش مىدهيم به طورى كه مجلس در هر ماه بيش از چند جلسه نداشته باشد. وانگهى به رييس جمهور كه رييس قوه مجريه هم هست، اختياراتى در مورد مجلس، تفويض مىكنم. مثلا" اختيار خواهد داشت كه اعضاى مجلس را براى توضيح فراخواند و يا مجلس را منحل كند. اما براى آنكه عواقب و نتايج چنين اعمالى كه همگى غيرقانونى هستند،گريبانگير برنامه هاى ما نشود، بايد چاره انديشى كنيم.
همانطورى كه يادآور شديم، به رييس جمهور طبق قانون اختياراتى داده شده است. ولى براى آنكه با استفاده از اختياراتش به سوى حكومت مطلقه ميل نكند، وزيران و مقامات عالىرتبه را وامىداريم تا با اقدامات خود از اعمال نفوذ او جلوگيرى كنند. البته بهتر است كه اين كار به وسيله شوراى وزيران، سنا و شوراى دولتى انجام بگيرد تا به وسيله افراد.
- رييس جمهور، بنا به تشخيص ما قوانين را تعبير و تفسيرمىكند و هر زمان كه ما به او ديكته كرديم، مىتواند قوانين را تغيير دهد. به علاوه به بهانه رفاه و سعادت مردم، او اين حق را خواهد داشت كه قوانين جديدى پيشنهاد كند.
نابودى دولتها هدف ماست
- با توجه به آنچه كه قبلا" گفتيم اندك اندك زمينه نابودى دولتهاى غيريهودى را فراهم مىكنيم و سرانجام قدرت را به دست مىگيريم. پس از اينكه به قدرت دست يافتيم، به طور نامحسوسى اصول قانون اساسى دول غيرصهيونيست را گام به گام حذف مىكنيم و هنگامى كه زمان موعود فرا رسيد، حكومت مطلقه قوم خود را جايگزين هرنوع حكومتى مىسازيم.
- پيش از آنكه قانون اساسى دول غيريهودى نابود گردد، ممكن است مردم به حقانيت حكومت مطلقه ما پىببرند. در چنين دوره اى، مردم در حالت بيم و انتظار به سر مىبرند، از بىنظمى و نارسايىهاى دول خود كه ما موجد آنها هستيم به شدت خسته مىشوند و از رهبران خود چنين مىخواهند:
»ما تنها يك پادشاه مىخواهيم كه همه مردم روى زمين را متحد سازد و نابسامانيها را - مرزها، مليتها و مذاهب ريشهكن سازد. پادشاهى مىخواهيم كه بتواند صلح و آرامشى كه رهبران فعلى نمىتوانند به ما بدهند، براى ما فراهم آورد.«
- براى آنكه آرزوى استقرار حكومت مطلقه قوم خود را در دل همه مردم جهان ايجاد كنيم، لازم است كه رابطه مردم را با دولتهايشان تيره كنيم. به طورى كه مردم بر اثر اختلاف عقيده، گرسنگى، بيمارى و كشمكش به تنگ آيند و جز به رهايى از دست دولتهايشان و پناه بردن به حكومت نجاتبخش ما، به چيز ديگرى نينديشند.
- اگر درراه رسيدن به هدفهايى كه در پيش داريم كوشا نباشيم، و به ملل دنيا يك لحظه فرصت نفس كشيدن بدهيم، به سختى مىتوانيم به هدفهايمان برسيم.
ادامه مطلب
- براى آنكه بتوانيم هدفهايمان را كه قبلا" درباره آنها بحث كرديم، هر چه زودتر عملى سازيم، مىبايد ميزان توليد جنگ افزارها و نيز شماره نظاميان و پليس را افزايش دهيم. خواست ما اين است كه در همه كشورهاى جهان كارگران، سربازان، پليس و تعداد اندكى « بزرگ سرمايه دار» از ما جانبدارى كنند.
- هم در سراسر اروپا و هم در ساير كشورها از طريق نوعى بىنظمى، شورش و دشمنى ايجاد مىكنيم تا بدينوسيله بتوانيم استفاده دو چندان ببريم. راه رسيدن به اين هدف آن است كه در مرحله نخست كشورها را به زير سلطه و نفوذ خوددرآوريم تا بتوانيم در مواقع لزوم هم بىنظمى ايجاد كنيم و هم، نظم برقرار سازيم. وقتى به چنين نفوذى رسيديم، كشورهاى تحت سلطه وجود ما را به عنوان نيروى تهديدكنندهاى تلقى مىكنند. در مرحله دوم با اعمال روشهاى سياسى، اقتصادى و ايجاد تعهدات مالى، دولتها را به جان همديگر مىاندازيم. البته براى آنكه اين برنامه را با موفقيت به انجام برسانيم، بايد نفوذ و حضور خود رابا زيركى خاصى در تمام ملاقاتها و مذاكراتى كه به منظور توافق و ترك مخاصمه بين كشورها به عمل مىآيد، افزايش دهيم و نيز با استفاده از يك زبان ديپلماسى و زيرپوشش درستكارى، خود را طرفدار « توافق» معرفى مىكنيم. از آنجا كه ملتهاى غيريهودى همواره براى پيشنهاداتى كه ازخارج به آنها عرضه مىشود، يعنى در واقع پيشنهاداتى كه ما به آنها ارائه مىدهيم، اهميت خاصى قائلند، لذا پيشنهادات ما را پذيرفته و متقاعد مىشوند كه ما منجى و خدمتگزار بشريت هستيم.
جنگ جهانى
- اگر كشورى بخواهد با ما مخالفت كند، ما بايد آنقدر قوى باشيم كه حتى همسايگان كشور مخالف را نيز تهديد به جنگ كنيم. اگر همسايگان نيز همراه كشور مخالف همگى عليه ما متحد شوند، آنگاه ما بايد آنها را به يك جنگ جهانى تهديد كنيم.
- عامل اصلى موفقيت ما در امور سياسى پنهانكارى است. بدين معنى، گفتار و عمل سياستمدار هيچگاه نبايد يكى باشند.
- ما بايد دولتهاى غيريهودى را مجبور كنيم كه در جهت خواستههاى ما قدم بردارند. روش كار چنين خواهد بود كه افكار عمومى را از طريق مطبوعات كه به قدرت بزرگ معروفند و تقريباً در دست ما مىباشند، شكل بدهيم و طبيعى است كه دولتها به افكار عمومى توجه خواهند كرد.
ادامه مطلب
- موازين قانونى كشورهاى جهان بزودى درهم خواهند شكست. زيرا ما از همان آغاز تأسيس آنها را با نوعى عدم تعادل ايجاد كردهايم و به سبب همين عدم تعادل شروع به نوسان مىكنند و سرانجام محورى را كه به دورش مىچرخند فرسوده مىسازند. غيريهوديان مىپندارند كه معيارهاى قانونيشان از تعادل و ثبوتى هميشگى برخوردار است، اما نمىدانند كه روزى با عدم تعادل موازين قانونى خود مواجه مىشوند. در اينگونه جوامع، رهبر، چون، محورى است كه بوسيله در باريان احاطه شده و درباريان آنقدر بر او مىشورند تا سرانجام او را از پاى درآورند. به عبارت ديگر، رهبر از مردمى كه مايه قدرتش هستند، فاصله مىگيرد و نمىتواند با آنهائى كه به دنبال كسب قدرت هستند، مقابله كند و نتيجتاً مغلوب مىشود. البته اين ما هستيم كه ميان رهبر و توده مردم شكاف عميقى ايجاد كرده ايم و قدرت را از هر دو سلب نموده و هر دو را چون كور و عصا از هم جدا ساخته ايم.
- براى آنكه قدرت طلبان جهان، پس از دستيابى به قدرت نتوانند از آن به نحو مطلوبى استفاده كنند، ما از پيش تدابير ويژه اى انديشيده ايم. نخست آنكه تمايلات قدرت طلبان را از آزادى خواهى، معطوف و متوجه استقلال طلبى مىكنيم. دوم آنكه احزاب گوناگون بوجود مىآوريم و آنها را رودرروى هم قرار ميدهيم. سوم آنكه از بوجود آمدن قدرتهاى بزرگ جلوگيرى مىكنيم و وضعى پيش مىآوريم كه دستيابى به قدرت براى هر كسى هدف بشود. سرانجام دولتها را به صورت صحنه مبارزات گلادياتورى در مىآوريم تا ستيزه و جدال بر سر مسائل مبهم و پيچيده همچنان ادامه يابد و بىنظمى و گسيختگى همه جهان را فرا گيرد.
- سخنان بيهوده، پوچ، پوشالى و بىپايان به صورت نطق، مباحثه و گفتگو وقت ديوانيان و مجلس نشينان و هيأت مديرهها را ضايع كرده است. روزنامه نگاران خيلى بىپروا به پروپاى مقامات اجرائى دولتها پيچيدهاند. مؤسسات و سازمانها، تيزى دشنه سوء استفاده از قدرت را روى گردن خويش احساس مىكنند. به زودى همه چيز در اثر يورش ديوانه وار توده ها منفجر و به آسمان پرتاب خواهد شد.
فقر اسلحه ماست
- زنجيرى كه انسانها را به دام و تله فقر مىبندد، به مراتب محكمتر از زنجير بردگى است. به بيان ديگر، از زير يوغ بردگى مىتوان بخوبى آزاد شد ولى رهائى از زير يوغ بينوائى و فقر بسيار دشوار است. ما در قانون اساسى خود، حق رفاه مادى توده ها را به صورتى خيالى اما نه به گونهاى واقعى گنجانيده ايم و هرگز هم به اين حق جامه عمل نمىپوشانيم. اگر قرار شود كه هر فرد حق گفتن هر حرفى را داشته باشد، اگر قرار شود كه هر روزنامه نويسى حق نوشتن هر مطلبى را اعم از خوب و بد پيدا كند، اگر هر كارگر زحمتكش و پرولترى، كه دست تقدير او را به كار وابسته كرده است، از لحاظ اقتصادى خود كفا باشد و نيز اگر بداند كه قانون اساسى منافعش را تضمين نمىكند، فردا براى انتخاب نمايندگان بپاى صندوق رأى نمىرود و به نمايندگان كه در واقع عوامل دست نشانده ما هستند، رأى نمىدهد. براى آنكه چنين وضعى پيش نيايد، بسيارى از اصولى كه رفاه اقتصادى او را تضمين مىكنند از متن قانون حذف مىكنيم و در عوض فقط به او حق اعتصاب اعطاء مىكنيم تا از اين طريق وابستگىاش به رفقاى هم مسلكش و نيز شرايطى كه كارفرمايش بر او تحميل مىكند، بيشتر شود.
ما از كمونيسم پشتيبانى مىكنيم
- نابودى اريستوكراسى بنابه راهنمائى ما و بوسيله عواملمان صورت گرفت. ولى با نابودى اريستوكراسى داستان پايان نيافت و اين بار پول پرستان به شيوه ديگر دام خود را بر سر راه مردم پهن كردند و همانطور كه امروز مىبينيم پول پرستان يوغ استثمار خود را برگردن كارگران نهادهاند و آنها را شديداً به اسارت گرفتهاند.
- ما بر روى صحنه نقش حامى كارگر را بازى مىكنيم و بدينسان زير شعار همكارى، برابرى و تحت شعار « اشتراك مساعى جهانى» و نيز مطابق اصول فراماسونرى(1) خويش، كارگران را به صف نيروهاى جنگجوى خويش يعنى سوسياليزم، انارشيسم و كمونيزم مىكشانيم.
اريستوكراسى از حمايت قانون برخوردار بود و از كار و دسترنج زحمتكشان ارتزاق مىكرد. به همين لحاظ بخاطر حفظ منافعش، همواره به تغذيه و سلامت كارگران توجه خاص داشت و مىخواست كه كارگر، سالم و نيرومند باشد تا بهتر و بيشتر از او بهره كشى كند. اما موضع ما درست مخالف اين نظريه است. ما به مرگ و مير و كشتار غير يهوديان فكر مىكنيم. به عبارت ديگر، قدرت ما، در گروكاهش مستمر مواد غذائى وضعف جسمى كارگر مىباشد. زيرا از اين طريق مىتوانيم كارگر را به اسارت خود درآوريم تا او را در اختيار داشته باشيم و نتواند عليه خواستهاى ما اقدام بكند. تسلطى كه از طريق ايجاد گرسنگى بر كارگران به دست مىآيد، به مراتب مطمئن تر از تسلطى است كه اريستوكراسى به مدد قانون و شاه كسب كرده بود.
- در ميان توده مردم حسد، نفرت و زياده خواهى ايجاد مىكنيم تا از خشم مردم استفاده كرده و همه موانعى را كه بر سر راهمان قرار دارند با دستهاى آنها ريشه كن سازيم.
- هنگامى كه زمان موعود فرا رسيد و منجى عالم بشريت بر اريكه سلطنت جلوس كرد و تاج شاهى بر سر نهاد، با دستهاى توده مردم همه موانعى را كه بر سر راه حكومت جهانگيرش قرار دارند، برمىداريم.
- غيريهوديان عادت به فكر كردن را از دست داده اند مگر آنكه متخصصان ما به آنها آگاهى بدهند. بنابراين آنها قدرت تشخيص و درك برنامههائى كه ما براى رسيدن به حكومت جهانى در پيش داريم، ندارند. لذا برماست كه در مدارس دولتى، اطلاعات و دانشهاى پايهاى چون تشريح خصوصيات روحى ( روانشناسى) و حيات اجتماعى (جامعه شناسى) به آنان بياموزيم و به مدد اينگونه اطلاعات به آنها بقبولانيم كه افراد از لحاظ قابليتها و استعدادها يكسان نيستند و از لحاظ سليقه ها و هدفهاى زندگى با هم اختلاف دارند. پذيرفتن اصل اختلافات فردى، تقسيم كار را به تناسب استعدادها ايجاب مىكند و وقتى كه انسانها بر حسب اصل تقسيم كار طبقه بندى شدند، خود به خود جامعه طبقاتى بوجود مىآيد و بدينسان افراد مىپذيرند كه همه طبقات در برابر قانون يكسان نيستند. پس از اينكه چنين اطلاعاتى به خورد آنها داديم با رغبت تسليم ما مىشوند و هر نوع شغلى را كه به آنها دهيم قبول مىكنند. از سوى ديگر، چنين نظام تربيتىاى انسانها را وامىدارد كه هر نوع نوشتهاى را و يا هر سخنى را كوركورانه و بدون چون و چرا بپذيرند. همچنين به سبب درك ضعيفشان از امور، مىتوان نفرت آنها را در هر شرايطى و هر موقع كه لازم باشد برانگيخت.
يهوديان سالم خواهند ماند
- وجود بحران اقتصادى نفرت غيريهوديان را افزايش مىدهد و صنعت را دچار ركود مىسازد. در اين هنگام ما مىتوانيم به مدد عمليات مخفيانه و نيز بيارى طلا كه قبلاً آنرا به دست آورده ايم، آتش بحران اقتصادى را شعله ورتر سازيم و كارگران را در سراسر اروپا به خيابانها بريزيم. توده مردم به سبب ناآگاهىهايشان و نيز به سبب وجود بذر حسدى كه ما در همان آغاز كودكى در ذهنشان كاشته ايم، آماده مىگردند كه خود كارفرمايانرا بريزند و اموال آنها را به غارت ببرند. ما در اين ميان سالم خواهيم ماند و اموالمان به يغما نخواهد رفت زيرا از زمان شروع حادثه بخوبى آگاهيم و مىتوانيم به موقع براى حفظ خويش تدابيرى بينديشيم.
- نشان داديم كه چگونه باگذشت زمان، غيريهوديان تسليم حكومت ما خواهند شد زيرا بخوبى مىدانيم كه چه موقع بايد آزادى و آزادى خواهى را از تمام مؤسسات ريشه كن سازيم.
- هنگامى كه تودههاى مردم مىبينند كه تمام امتيازها زير عنوان آزادى به آنها اعطاء مىشود، تصور مىكنند كه مىتوانند رهبرى جهان را به دست گيرند. ولى به زودى خود را به راهنمائى ما نيازمند مىبينند و دو دستى قدرت را در اختيار ما مىگذارند و رهبرى تام الاختيار امور را به دست ما مىسپارند. اگر انقلاب فرانسه را به ياد آوريم، در مىيابيم كه عنوان و لقب كبير را ما به آن داديم، مقدمات آنرا ما فراهم كرديم و خلاصه آنكه طراحى آنرا ما به عهده گرفتيم.
- از ديرباز تاكنون ما بشر را از قيدو بندهاى فراوانى رهائى بخشيده ايم و در آينده نيز او را راهنما خواهيم شد تا سرانجام در برابر پادشاهى كه خون قوم بنىاسرائيل در رگهايش جريان دارد، سرتعظيم فرود آورده و به حكومتى كه ما براى جهان تدارك مىبينيم، تسليم شود.
- در حال حاضر ما يك نيروى بين المللى شكست ناپذيريم كه از يك طرف مورد حمله قرار مىگيريم و از طرف ديگر حمايت مىشويم. از ويژگيها و رذالتهاى مردم غيريهود، آنست كه از زورگو اطاعت مىكنند و نسبت به مردم ضعيف فوق العاده بدون ترحم هستند. از سوئى تحمل تضادها و برخورد عقايد را ندارند و از سوى ديگر، حاضر مىشوند كه زير فشار و خشونت رژيمهاى مستبد جان بدهند ولب به شكوه نگشايند. وجود چنين خصلتهائى در مردم غيريهودى، مستقل بودنمان را مشخص مىكند. مردم غيريهودى از همه ديكتاتورهاى زمانه ستم فراوان كشيده اند ولى در عوض فقط بيست تن از اين ديكتاتورها را سربريده اند.
- به راستى مردم عامى پديده هاى فوق الذكر را چگونه تعبير مىكنند و نظر آنها در باره وقوع چنين پديده هائى كه ظاهراً ارتباط چندانى با هم ندارند چيست؟ تعبير اينگونه پديده اينست كه ديكتاتورها از طريق عواملشان زيرگوش توده مردم، برابرى، و تأمين رفاه همگان را زمزمه مىكنند ولى به مردم نمىگويند، كه وحدت تنها در سايه حكمروايى يهود ممكن و ميسر است. و در نتيجه امر به مردم مشتبه شده، درستكار محكوم و خيانتكار تبرئه مىشود و اين وضع همچنان ادامه مىيابد تا آنجا كه خدا بخواهد. به راستى ما بايد شكرگزار و راضى از اوضاع باشيم زيرا مردم هر گونه نظمى را به بىنظمى مبدل مىكنند كه نتيجه اين اوضاع به سود ما است.
- كلمه آزادى، جوامع انسانى را به جنگ عليه هرگونه زور و قدرتى برمىانگيزد. حتى عليه خداوند و قوانين طبيعت. لذا زمانى كه ما به سلطنت رسيديم، بايد واژه آزادى را از قاموس و فرهنگ زندگى حذف كنيم. زيرا اين واژه تودههاى مردم را به جانورانى خونخوار مبدل مىكند. اين جانوران خونخوار وقتى كه شكم هايشان از خون و خونابه سير و سيراب شد، به خوابى عميق فرومىروند و از همه چيز بىخبر مىشوند. در اين حالت به خوبى مىتوان آنها را به زير زنجير كشيد زيرا اگر خون نياشامند، نخواهند خوابيد و كشمكش همچنان ادامه مىيابد.
- تا آنجا كه مقدورمان باشد، بايد از بروز جنگى كه بسود ناحيه اى خاص منجر شود، جلوگيرى كنيم. آنگاه جنگ را به صحنه اقتصاد مىكشانيم تا طرفين متخاصم به خوبى تسلط همه جانبه ما را دريافته و تسليم عوامل بين المللى ما شوند. حقوقى بنام حقوق بين الملل وضع خواهيم كرد كه جايگزين حقوق ملى كشورها شده و ناظر بر روابط بين ملل باشد، همانگونه كه قوانين حقوقى يك كشور، بر روابط افراد آن كشور نظارت دارد.
- اطاعت بىچون و چرا از مهمترين شرايطى است كه ما براى انتخاب مديران در نظر مىگيريم و هيچ ضرورتى ندارد كه آنها در زمينه مديريت تحصيلات و اطلاعاتى داشته باشند. اينگونه مديران همچون مهره شطرنج در دست مشاوران و متخصصانى خواهند بود كه ما از كودكى آنها را براى اداره امور جهان تربيت خواهيم كرد. همانطورى كه نيك مىدانيد اينگونه مشاوران را طورى تربيت مىكنيم كه براى احراز مقام هائى كه به آنها محول مىشود، واجد شرايط باشند. بعلاوه آنها را در زمينه امور سياسى، تاريخ و تحليل وقايع، آموزش مىدهيم. مىدانيم كه غيريهوديها طورى تربيت شدهاند كه نمىتوانند وقايع تاريخى و مشاهدات خود را بدون پيشداورى تحليل كرده و از اين تحليها نتيجه عملى بگيرند و يافته ها را راهنماى عمل خويش قرار دهند. بنابراين، ضرورتى ندارد كه ما به آنها اهميت بدهيم. بگذار كه سرگرم شوند و عمرى را در آرزو و اميد بسر ببرند و به خاطرات گذشته خويش دل خوش نمايند. بگذار خود را با اصولى كه ما به نام علم( تئورى) به آنها ديكته كرده ايم سرگرم كنند. با توجه به اين هدف ما به يارى مطبوعات(رسانه هاى گروهى) اعتماد غير يهوديها را به صحت اين تئورىها جلب مىكنيم. روشنفكران غيريهودى علوم را به طور مجزا از هم مورد تحقيق قرار مىدهند و بىآنكه خود متوجه باشند، اطلاعات فراوان و نتايج گرانبهائى را فراهم مىآورند ولى آنها را در متن عمل پياده نمىكنند. اما عوامل ما اطلاعات به دست آمده از اينگونه تحقيقات را با هم تلفيق و تركيب كرده تا به يك كل دست يابند و فكر خود را در جهت خواستهاى ما پرورش دهند.
تعليم و تربيت ويرانگر
- فكر نكنيد آنچه كه در بالا گفته شد تنها يك حرف است. دقت كنيد كه ما چگونه موفق شديم داروينيسم، ماركسيسم و نيچهايسم را بال و پر بدهيم. يهوديان بايد به سادگى به اهيمت نقش ويرانگر نظريه هاى بالا، روى ذهن و انديشه غيريهود پى ببرند.
- براى آنكه در مسائل سياسى دچار لغزش و اشتباه نشويم بايد به طرز تفكر، تمايلات و خصوصيات ملل مختلف توجه دقيق داشته باشيم. به عبارت ديگر سيستم ما به مثابه ماشين بزرگى است كه اجزاء آن به مقياس وسيعى متناسب با خلق و خوى، آداب و رفتار مردمى كه در جهت هدفهايمان گام برمىدارند، كار مىكند. لذا براى آنكه با شكست مواجه نشويم، بايد از تجربيات گذشتگان استفاده كنيم.
- مىدانيم كه ممالك جهان از مطبوعات بعنوان وسيله هائى براى هدايت فكر مردم در جهت دلخواهشان استفاده مىكنند. لذا براى آنكه بتوانيم از مطبوعات در جهت خواسته هاى خود استفاده كنيم، بايد در بين مردم نارضائى ايجاد نمائيم و سپس از طريق مطبوعات نارضائىها را منعكس سازيم.
مىدانيم كه آزادى بيان تنها از طريق آزادى عمل تضمين مىشود، اما مردم غيريهودى نمىدانند چگونه از مطبوعات استفاده كنند. خوشبختانه اين وسيله به دست ما افتاده است و ما مىتوانيم از طريق مطبوعات اعمال نفوذ كنيم. جاى بسى خوشبختى است كه ما علاوه بر مطبوعات، طلا را هم در اختيار داريم. ولى بايد يادآور شد كه ما اين دو عامل را با از خودگذشتگى فراوان و از ميان اقيانوسى از خون و اشك به دست آورده ايم و براى دستيابى به آنها قربانيان فراوانى دادهايم، البته هر قربانىاى كه ما مىدهيم، از نظر خداوند با هزار قربانى غيريهودى برابر است.
- مىخواهيم فارغ از هرگونه لفاظى و عبارت پردازى و تنها از طريق مقايسه و استنتاج، حقايق محيط اطرافمان را مورد بررسى و مداقه قرار دهيم.
- مىخواهيم سيستمى را كه ما در آن زندگى مىكنيم از دونقطه نظر يعنى از نظر يهوديها (صهيونيستها) و از نظر غيريهوديها (غيرصهيونيستها) مورد ارزيابى قرار دهيم.
- شمار انسانهايى كه داراى غرايز بد و شيطانى هستند، برشمار كسانى كه داراى غرايز خوب هستند، پيشى مىگيرد. لذا، براى آنكه بتوان بر انسانها حكومت كرد، بايد به اعمال زور و خشونت و ترور توسل جست. هر انسانى مىخواهد ديكتاتور بشود، زور بگويد و اگر بتواند، رفاه و خوشبختى مردم را فداى خواسته ها و آمال خود گرداند.
- اما چه عواملى اين جانور درنده را كه اسمش انسان گذاشتهاند، از خشونت باز مىدارد؟
- از زمانى كه حيات اجتماعى آدميان آغازگشت، فشارها، رفتارهاى ظالمانه و حيوان صفتانه اى از سوى فرمانروايان باعث شد كه توده هاى مردم تحت سلطه درآيند و مطيع فرمانروايان خود شوند. آنگاه با وضع قوانينى كه در واقع همان چهره تغييريافته زور و تهديد هستند، آدميان به زير سلطه درآمدند و من در اينجا مىخواهم بگويم كه طبق قانون طبيعت، « حق» يعنى اعمال زور و فشار.
- آزادى سياسى تنها يك نظريه است نه يك واقعيت. لذا آدمى بايد بداند كه چگونه از واژه آزادى سياسى براى فريب توده ها استفاده كند و سپس آن را براى درهم شكستن قدرت حزب حاكم بكارگيرد. البته اگر حزب حاكم قبلا" خود از چنين شيوهاى براى دستيابى به قدرت استفاده كرده باشد، بهتر مىتوان همين شيوه را در مورد او بكار برد. به كمك واژه به اصطلاح آزادى مىتوان همين شيوه را در مورد او بكار برد. به كمك واژه به اصطلاح آزادى مىتوان پايه هاى حزب حاكم را سست و لرزان ساخت و بىاعتباريش را به توده مردم نشان داد. از آنجا كه توده ناآگاه نمىتواند حتى يك روز هم بدون راهنما و رهبر هدفهايش را خود راهبرى نمايد، لذا به آسانى رهبرى حزب جديد را مىپذيرد و بدينسان رژيم قديم جاى خود را به رژيم جديد مىدهد.
- هنگامى كه ما به قدرت رسيديم، يعنى قدرت را از چنگ فرمانروايانى كه با استفاده از واژه آزادى بر مردم حكومت مىكنند، خارج ساختيم، طلا جاى قدرت را خواهد گرفت. بنياد نهادن حكومت براساس آزادى غيرممكن است. زيرا كسى نمىتواند آزادى را در متعارف و متعادلترين نوع آن بكارگيرد. اگر صرفاً براى مدت كوتاهى مردم را در اداره امور خويش آزاد بگذاريم تا هر كس فرمانرواى خويش بشود، ديرى نخواهد پاييد كه انسجام امور از هم گسيخته مىشود و مردم دست به كشتار همديگر مىزنند و از دولت چيزى جز تلى خاكستر به جاى نخواهد ماند.
- خواه دولتها در اثر ضعف داخلى متلاشى شوند و خواه در اثر چيرگى دشمنان خارجى از بين بروند، سرانجام زير نفوذ ما قرار خواهند گرفت. زيرا سرمايه، كه به مثابه ريسمان محكمى است، در دست ماست. دولتهايى كه به اين ريسمان محكم چنگ نمىزنند، سقوطشان حتمى خواهد بود.
- آنهايى كه آزادمنشانه مىانديشند، ممكن است به سياستى كه ما در بالا خطوط اصلى آن را ترسيم كرديم، ايراد بگيرند و آن را غيراخلاقى تلقى كنند. ولى در پاسخ ايراد آنها، ما اين سؤال را مطرح مىكنيم:
اگر هر دولتى دو نوع دشمن داشته باشد و براى از بين بردن دشمن خارجى به او اجازه داده شود كه براى نابودى دشمن از هر روشى استفاده كند، يعنى مثلا" دشمن را غافلگير كرده و شبانه به اردوگاه او بزند و او را در هم بكوبد آنگاه اين عمل را روش غيراخلاقى مىناميد؟ به همين قياس نابودى دولتهاى حاضر به دست ما كه مخرب رفاه عمومى هستند، عملى غيراخلاقى تلقى مىشود؟
- آيا آدم معقولى پيدا مىشود كه فكر كند مىتوان از طريق بحث و استدلال با مردم عامى كه قدرت استدلالشان سطحى است، كنار آمد؟ كنار آمدن با توده مردم فقط با دست گذاشتن روى عواطف و اعتقادات آنها مقدور و ممكن است. اگر بخواهيم با اين دسته از مردم كه فهم سياسى ندارند، از طريق استدلال و بحث كنار بياييم، جز آنكه تخم هرج و مرج را بپاشيم كار ديگرى نمىتوانيم بكنيم.
- ميان سياست و اخلاق هيچگونه وجه اشتراكى نيست. فرمانروايى كه متكى به اخلاق باشد، نمىتواند سياستمدارى كار كشته و ماهر از آب درآيد و نتيجتاً پايه هاى قدرت سياسى او متزلزل خواهد گشت. آنهايى كه مىخواهند گام در وادى سياست بگذارند، بايد هم نيرنگ باز باشند و هم بتوانند ديگران را متقاعد كنند. صفاتى چون درستكارى و راستگويى خطرى بزرگ براى سياست بشمار مىروند. زيرا چنين صفاتى شديدتر از هر دشمنى، فرمانروا از اريكه حكمرانى به زير مىكشند. البته فرمانروايان جوامع غيرصهيونيست بايد چنين صفاتى را دارا باشند تا هر چه زودتر از پاى درآيندو تسليم ما شوند. ولى در نظام سياسى جوامع صهيونيستى، قيودات اخلاقى نبايد وجود داشته باشد.
حق يعنى زور
- به اعتقاد ما حق يعنى اعمال زور. واژه حق واژهاى ذهنى است كه به هيچ وجه جنبه عينيت به خود نمىگيرد. در نظام سياسى ما حق اين چنين تعبير مىشود: هر آنچه را كه مىخواهم به من بده زيرا من از تو قوىترم. نيازى نيست كه ثابت كنم حق از آن كيست.
- حق از كجا شروع مىشود و به كجا ختم مىشود؟
- در هر دولتى كه قدرت به طور نامطلوبى سازمان يافته باشد، قوانين و مقررات، اعتبارشان را از دست داده، دستخوش طوفان حوادث مىشوند و سرانجام ليبراليسم پديد مىآيد. طبق قانون حكومت اقويا، بايد تمام مقررات و قوانين را متلاشى سازيم و براى آنهايى كه داوطلبانه از ليبراليسم دست كشيدهاند و تسليم ما شدهاند، منجى شويم.
- در شرايط كنونى كه تمام قدرتهاى جهان داراى پايههاى لرزانى هستند، قدرت سياسى ما داراى پايه هاى استوارى است. زيراوجود آن محسوس نيست. زمانى قدرت ما تجلى خواهد كرد كه هيچگونه خطرى آن راتهديد نكند.
- قدرتهاى سياسى جهان به سبب اعمال ليبراليسم دچار مشكلات شديدى هستند. وظيفه ما اين است كه فارغ از اينگونه مشكلات، به فكر پىريزى حكومت آينده خود باشيم. ما بايد در طرحهاى خودبيشتر به ضروريات فكر كنيم تا به اخلاقيات و بيشتر به هدفها توجه داشته باشيم تا به وسيله ها.
- اكنون طرحى در پيش روى داريم كه خطوط اصلى سياست آينده مان را مىخواهيم از متن آن استخراج كنيم. اين طرح به ذكر عواملى كه حاصل چند قرن انديشه و كار آدمى را به هدر دادهاند، مىپردازد. لذا ما نمىتوانيم نقش اين عوامل را ناديده بگيريم.
- براى آنكه سياستمان عملكرد رضايت بخشى داشته باشد، نخست بايد توده مردم را بشناسيم و به سستى انديشه، عدم درك و عدم توجه آنها به رفاه خويش پى ببريم. بايد بدانيم كه قدرت توده مردم قدرتى نامعقول است. كسى كه از احوال توده مردم اطلاعى ندارد، نمىتواند آنهارا اداره كند. و نيز كسى كه دانش سياسى نداشته باشد، حتى اگر خيلى هم تيز هوش باشد نمىتواند توده ناآگاه را رهبرى كند و سرانجام جامعه را به پرتگاه سقوط سوق مىدهد.
- تنها كسانى كه از همان اوان خردسالى براى رهبرى تربيت مىشوند، مىتوانند به مفهوم كلماتى كه از الفباى سياست تشكيل شدهاند، پى ببرند.
- اگر افرادى را كه از دانش سياسى بهره ندارند، بر سر كار آوريم، ديرى نمىپايد كه در اثر اختلاف ميان احزاب، قدرت را از دست داده سقوط مىكنند. آيا مىتوان اداره امور يك جامعه را به افرادى كه صرفاً به منافع خود توجه دارند و هنگام رسيدگى به امور، به منافع خويش فكر مىكنند محول كرد؟ آيا اينگونه افراد مىتوانند از خود در برابر دشمن دفاع كنند؟ اگر تصور كنيم كه در ميان توده مردم كسانى يافت مىشوند كه توانايى اداره امور جامعه را دارند، در آن صورت هماهنگى امور سياسى را بر هم زده ايم و اجراى برنامه ها را دشوار ساخته ايم.
ما ستمگريم
- تنها به يارى يك فرمانرواى مستبد و سختگير مىتوانيم طرحهايى را كه در پيش داريم به مرحله اجرا درآوريم و ميان دستگاههاى مختلف دولت كه به مثابه يك ماشين عمل مىكند، نوعى هماهنگى برقرار كنيم. لذا مىتوان چنين نتيجه گرفت كه مناسبترين نوع حكومت براى يك كشور، حكومتى است كه در آن قدرت به يك نفر تفويض بشود. بدون وجود يك حكومت مطلقه مستبد، تمدن نمىتواند به حيات خود ادامه دهد. و اين تمدن تنها به وسيله رهبران و نخبه ها بارور مىشود نه به وسيله توده هاى ناآگاه. توده مردم وحشى است و توحش خود را در هر موقعيتى نشان مىدهد. هنگامى كه توده ها آزادى به دست آوردند آزادى به صورت هرج و مرج كه خود اوج توحش است جلوه گر مىشود.
- اعتياد به الكل و افراط در نوشيدن نوشابه هاى سكرآور، مشكلى است كه پس از اعطاى آزادى در ميان غيريهوديها رواج پيدا مىكند. بر ما يهوديها لازم است كه در چنين مسيرى گام برنداريم. مردم غيريهودى از همان آغاز جوانى به وسيله عوامل ما بىبندوبار و بدون اخلاق بار مىآيند. عوامل ما عبارتند از معلمان سرخانه، خدمتكاران، منشىها و زنانى كه در خانه هاى ثروتمندان بچه دارى مىكنند. به كمك زنان يهودى مردان غيريهودى را در عشرتكده ها و محلهاى عياشى به فساد اخلاقى مىكشانيم و آنها را از جاده عفت و پاكدامنى منحرف مىسازيم. من اين جامعه را كه به دست زنها به فساد كشانده مىشود، جامعه زنان نام مىنهم زيرا در فساد و تجمل پرستى دنباله رو ديگرانند.
- دولت ما به جاى آنكه ترس از جنگ را در مردم ايجاد كند، از طريق اعدامهاى ظاهراً قانونى مخالفان را از سر راه برمىدارد و با ايجاد چنين ترسى خود به خود مردم را وادار به تسليم مىكند. زيرا بىرحمى و سنگدلى در مجازات موجب ثبوت و استحكام دولت است. به نام انجام وظيفه و با اعمال مجازاتهاى شديد و بىرحمانه مىتوانيم دولتها را هم وادار كنيم كه بدون قيد و شرط تسليم ما شوند.
- منطق ما زورگويى و متقاعد كردن است. در مسايل سياسى، تنها زور است كه پيروز مىشود به ويژه اگر رهبران سياسى بتوانند آن را مخفيانه اعمال كنند. اگر فرمانروايى نمىخواهد تسليم ديگران شود، بايد با خشونت و نيرنگ به متقاعد كردن ديگران كه از اساسىترين اصول حكومت هستند، متوسل شود. تا زمانى كه غيريهود مانع رسيدن ما به هدفهايمان باشند بايد فساد، خيانت و رشوه خوارى را رواج دهيم. اگر چپاول كردن اموال مردم منجربه تسليم شدن آنها در برابر حكومت بشود، نبايد در انجام اين كار ترديدى به خود راه دهيم.
ما به آزادى خاتمه مىدهيم
- اگر به تاريخ گذشت نگاهى بيفكنيم، درمىيابيم كه ما نخستين قومى بوديم كه نداى آزادى، برابرى و برادرى را سرداديم. اين كلمات بعدها به وسيله مردم غيريهودى، احمقانه و طوطىوار تكرار شدند و ناآگاهانه خود را گرفتار ساختند و آزادى را كه در برابر فشارهاى توده ناآگاه چون سد محكمى بود، از بين بردند. خردمندان غيريهودى نمىتوانند خود را از مطلق گرايى و ذهنيت و عالم تجرد بيرون آورند و واقعيات را مورد قبول قرار دهند. آنها هيچگاه متوجه تضاد موجود ميان آنچه مىگويند و آنچه عمل مىكنند، نمىشوند. آنها متوجه نمىشوند كه افراد داراى استعدادها، قابليتها و شخصيتهاى متفاوتى هستند. آنها باور نمىدارند كه توده مردم كور و ناآگاه است. آنان باور نمىدارند، كسى كه از ميان توده مردم برخيزد نمىتواند رهبر بشود. آنها نمىپذيرند كه استعداد رهبرى در ميان يك تبار از پدر به فرزند منتقل مىشود. آنان با ناديده گرفتن چنين حقايقى برخلاف موازين طبيعت گام برداشتند و ما مىبينيم كه مسأله ارثى بودن رهبرى، به دست فراموشى سپرده شده و همين امر هم باعث شده است كه ما روز به روز به موفقيت نزديكتر شويم.
- اشاعه كلماتى چون آزادى، برابرى و برادرى در چهارگوشه دنيا به ما نسبت داده مىشود. ما بايد از عواملمان كه ناآگاهانه پرچممان را با شور و شوق فراوان برافراشته اند، سپاسگزار باشيم. مىدانيم كه كلمات مذكور در طول تاريخ همچون آفتى رفاه، صلح، آرامش، همكارى و اساس حكومت غير يهوديان را نابود كرده اند. البته بعداً يادآور خواهيم شد كه عوامل دست نشانده، ما چگونه به پيروزى نهائى ما كمك خواهند كرد يا اين امكان را مىدهند كه ورق برنده به دست ما بيفتد. معناى اين كلام آنست كه در آينده خواهيم توانست هر نوع امتيازى را از جمله (اريستوكراسى )اشرافيت و سرمايه دارى( جوامع غير يهودی) را چون سدى در برابر پيروزيمان قرار دارد، نابود كنيم و بر خرابه هاى اريستوكراسى غيريهود، اريستوكراسى خود را كه مبتنى بر ثروت و رهبرى افراد تحصيل كرده است، بنا نهيم. باز يادآور مىشويم كه دانش و ثروت دو شرط اساسى، براى تشكيل اين اريستوكراسى هستند. ثروت را در اختيار داريم و دانش رهبرى را حكماى پيشين برايمان فراهم آورده اند.
- اگر در رابطه هايمان، دست روى حساسترين عصب ذهن آدميان بگذاريم، خيلى زود به پيروزى خواهيم رسيد و اين اعصاب حساس ذهن آدمى، عبارتند از زراندوزى، مالپرستى و تنوع طلبى در ارضاء نيازهاى مادى. هر يك از اين خواسته ها به تنهائى مىتواند آدمى را تسليم ما بكند.
- مجرد و ذهنى بودن مسأله آزادى، به ما كمك مىكند كه به توده هاى مردم در سراسر دنيا بفهمانيم كه دولتهايشان فقط ناظر خرج ثروتهاى مردم هستند و مىتوان دولتها را مانند دستكشهاى كهنه زود به زود عوض كرد.
- از آنجا كه تغيير دادن رهبريهاى ممالك جهان مقدور و ميسر مىباشد و از آنجا كه مىتوانيم نقش بسيار مهمى در اينگونه تغيير و تحولات داشته باشيم، لذا برايمان آسان خواهد بود كه اختيار انتصاب و انتخاب رهبران جهان را به دست گيريم.
1- واژه « پروتكل » معانى مختلفى دارد ازجمله: پيشنويس قرارداد، معاهده و يا سند رسمى كه بين دو يا چند دولت امضاء مىشود اما در اينجا به مفهوم تصميمات و فرمولهايى است كه از سوى جمعى از متفكران، استراتژيستها و خاخامهاى يهودى به منظور تسخير عالم طراحى شده است.
به نوشته محقق برجسته و مبارز فلسطينى، عويج نويهض،« پروتكلها برنامهاى است كه سرمايه داران و اقتصاددانان [و متفكران و علماى] يهود براى ويران كردن بناى مسيحيت، قلمرو پاپ و دست آخر اسلام، آن را تنظيم كرده اند. يهوديان صهيونيست معتقدند كه بعد از اين ويرانى كه به گفته اصحاب پروتكلها طى صد سال انجام خواهد شد آنها بر جهان استيلا خواهند يافت و سلطنتى يهودى - داودى برقرار خواهند كرد كه با تدابير و امكانات خود به يهوديان با آن كه اقليتى ناچيز هستند امكان خواهد داد تابر تمام جهان مستبدانه حكومت كنند و هيچ دينى، نه مسيحيت و نه اسلام، در كنار آيين يهودى - داودى باقى نخواهد ماند»
2- متن پروتكلها به منظور قرائت در چند جلسه كنفرانس براى بحث و تصميمگيرى و تاييد نهايى آماده شده بود كه پليس مخفى تزار روس به كنفرانس مزبور كه به رياست تئودرهرتزل در شهر بال سوئيس برگزار شده بود( سال 1897 ميلادى هجوم آورد و اوراق آنها را به تاراج برد.
3- پروتكلها در سال 1905 ميلادى توسط نويسندهاى روسى به نام سرگئى نيلوس( از روحانيون و علماى مسيحى( از زبان عبرى )و يا فرانسوى) به زبان روسى ترجمه شد و در سال 1906 وارد كتابخانه بريتيش ميوزيوم لندن شد.
4- ويكتورمارسدن، روزنامه نگار بريتانيايى كه همزمان با انقلاب بلشويكى براى روزنامه انگليسى مورنينگ پست در روسيه كار مىكرد، اين پروتكلها را در سال 1917 به زبان انگليسى ترجمه كرد.
5- هنرى فورد (بنيانگذار شركت اتومبيلسازى فورد آمريكا) پروتكلها را در سال 1920 به صورت سلسله مقالاتى در روزنامهاى كه به خود او تعلق داشت، به چاپ رساند. هدف او اين بود كه ملت آمريكا را از خطر شكلگيرى امپراتورى يهود در اين كشور آگاه سازد. فورد، پروتكلهاى دانشوران صهيون را برنامه اصلى يهود براى تسلط بر جهان مىدانست و هشدار داد كه يهود به حكومت آمريكا اكتفا نكرده و درصدد برپايى حكومت جهانى است.
هنرى فورد در گفتگويى كه در روز هفدهم فوريه 1921 در « نيويورك ورلد» به چاپ رسيد، دعوى خود را عليه « پروتكلهاى صهيون» چنين بيان كرد:« تنها نكته اى كه علاقمندم درباره پروتكلها بگويم اين است كه آنها با آنچه درحال وقوع است، تطبيق مىكنند. از طرح پروتكلها شانزده سال مىگذرد و آنها تاكنون با شرايط جهانى منطبق بودهاند.»
فورد هنگامى اين نكته را بيان داشت كه رهبران يهود و مطبوعات يهودى در آمريكا عليه او جنجال به پا كرده و فرياد اعتراض سرداده بودند. هنرى فورد پس از تحمل فشار و مشقت، كه تنها يهوديت سازمان يافته از عهده طراحى و اعمال آن برمىآيد، بالاخره ناچار شد در 30 ژوئن سال 1927 در نامهاى خطاب به« لوييس مارشال» رهبر وقت « انجمن يهوديان آمريكا»، رسماً از يهود عذرخواهى كند. البته فورد در عذرخواهى خود و نه پس از آن، هيچگاه صدق پروتكلها و تحليلهاى منتشره پيرامون آنها را تكذيب نكرد.
6- مفاد بعضى از مواد پروتكلها ظاهراً متناقض به نظر مىرسند. فىالمثل جايى توصيه به ترويج تئورى « آزادىخواهى» مىشود و در جاى ديگر گفته مىشود كه با قدرت، با هرگونه « آزادی» مخالفت خواهيم كرد. در اين مورد بايد توجه داشت كه اين دستورالعملها به دو دسته تقسيم مىشوند.يك دسته مربوط به طرحها و برنامههايى است كه يهود، قبل از برپايى حكومت جهانى خود براى نابودى كشورها و دولتها به اجرا درمىآورد و دسته ديگر مربوط به برنامه هايى است كه بعد از استقرار حكومت جهانى يهود، قرار است به اجرا درآيند. بنابراين آنجا كه سخن از ترويج « آزاديخواهى» و يا « آزادى مطبوعات» است، مربوط به برنامه هاى است كه از رهگذر آن، كشورها، دولتها و ملتها را دچار تفرقه ،بى ثباتى و از هم پاشيدگى مىكند اما آنجا كه سخن از مبارزه با « آزادى» است، مربوط به زمانى است كه حكومت جهانى يهود برپا شده و براى استقرار و صلابت خود، هرگونه صداى مخالفى را خفه مىكند.
7- نمىتوان نتيجه گرفت كه آحاد يهوديان دنيا با آنچه در پروتكلها ذكر شده است موافقت و همسويى دارند. اى بسا يهوديانى كه خود تحت ستم و استثمار سرمايه داران بزرگ يهودى و خاخامهاى همسو با اين سرمايه داران، باشند و يا از سرناآگاهى و فريب، آلت فعل آنان شده باشند كه ضرورى است اين دسته از يهوديان نيز نسبت به خطر يهوديت پيوند خورده با صهيونيزم، هشيار و بيدار شوند.
8- براى كسب اطلاعات بيشتر پيرامون « پروتكلهاى يهود»، خوانندگان علاقمند را به دو كتاب ارزشمند زير، ارجاع مىدهيم:
1- پژوهه صهيونيّت ( مجموعه مقالات)، به كوشش محمد احمدى، ناشر: مؤسسه فرهنگى ضياء انديشه، صندوقپستى 1415-544
2- پروتكلهاى دانشوران صهيون، نوشته: عجاج نويهض، ترجمه: حميدرضا شيخى، ناشر: آستان قدس رضوى
Power By:
LoxBlog.Com |